هوگره پس...

آی...آی...

خوابم میاد عینه بز!


جونم هوگر...

جونم غرفه...

جونم پرده...

جونم شام...

جونم فرش نمازخونه...

جونم ال سی دی...

و هزاران جونم دیگه!


تمام عشق و حالمون رو کردیم فقط مونده همایش بکنیم!(طیر)

ما که

کلاس ها رو پیچوندیم...

لذت کافی از غرفه ی موسیقی رو بردیم...

شب مدرسه موندیم...

friendsمون رو دیدیم...

پوستر هامون رو زدیم...(اه گیر ندین دیگه!آقا از امروز دیگه یه ذره شخصیت داشته باشید و این عادت نابجا رو ترک کنیم...تکبیر!مخصوصا تو محمدرضا خز)

شب چرخمون رو زدیم...

PESمون رو بازی کردیم...

با تیکه های خز همدیگه رو بصورت کاملا رسمی......!

تزئینات توپ با کمترین خرج انجام دادیم...

شاممون رو خوردیم...

ال سی دی رو هم گرفتیم...

دیگه بیخیال شیم نریم سر غرفه!

من حس و حال توضیح دادن ندارم!

دوس ندارم!

این قسمت هوگر رو نمیخوام!


خسته ام..

خوابم میاد..

حال ندارم..

فردا هوگره..

چه زود..

پیچوندن تموم شد!


اینا تازه ترین کارای هوگری بود!

چون محمدرضا نوشته بود دیگه وارد مسائل قدیمی نشدم!





هویج کیلویی 1000!

خب سلام...

یه هفته پست قبلی رو خوندید الان شاد و سرحالید...

بیا...

ریز ریز ریز ریز...


ادعا...ادعا...ادعا...ادعا...

خیلی بده که حیثیت کسی که دیگه کاره ای نیست رو ببری زیر سوال...


خیلی بده که قبل از برگزاری چیزی اونو با برنامه های قبلی مقایسه کنی...


خیلی بده برای کاری که وظیفته منت بذاری سر افراد مقابل...


خیلی بده وقتی که خودت یه ذره پیشرفت(اگه بشه بهش پیشرفت گفت) داشته باشی نسبت سالهای قبل هی اونو بکوبی رو سر طرف مقابل...


همین چند خط فک کنم برای این موضوع بس باشه...


ولی اصلش بعد عید مشخص میشه!

به این قسمت ها هم زیاد توجه نکنید!

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

موس موس

"هوووی...آهای...

محمد جواد مهدیزاده...متولد اردیبهشت 74 ...ساکن فردیس"

یعنی دهنتون سرویس...!



دارم سعی میکنم پستای بدون سانسور بنویسم....!


چیه؟!پست به این خوبی...نکنه انتظار دارید من تو این اوضاع و احوال که هویج کیلویی 1000 تومن شده بشینم براتون پست بنویسم؟!


تا پایان مدرسه و کلاس درس در سال 1389 هجری شمسی فقط 2 روز باقی مونده!


شیمی منفی هم بزنی خوبه...!(سوال های آزمون منظورم بود...وای وای وای چه با نمک شدی محمدرضا)


جونم فیلمای شهریار...حال بهم زن...  "نرو از پیشم"


خیلی جونم آسانسور آلفابت! تا آدم نکشه بیخیال نمیشه...(فقط نمیدونم چرا میخواسته اسی رو بکشه... اون که آدم دُویر)


من مجدی نمیخوام...از الان تو فکر تحمل جغرافیای فردام...!


تو کلاس میگیره ***** میذاره بعد میگه فامیلیم و از همه مهم تر اینکه انتظار داره بهش 10 بدم!میبینی وضعیت رو...!


آقا چرا به بچه ها جو میدی؟!میرن خونه با ننه دعوا میکنن؟!

آریان یه دونه طلبم...بد هم طلبم!

مدرسه ی اسفندی...

لطفا بعد از خوندن این پست مارو به فحش نکشید!(البته اونایی که تو مدرسه نیستن)

اووووووهوم...

اووووووووووووووهوم!

پرده ها رو بکشید

ساکت

همه بگیرید بخوابید...

آریان از اونایی هم که دست آقای نظریان اینجوری میشه بزن به کلید برقا!

ساکت

معلم اومد

هادی و محمدرضا برید...

سینا ورقه ها رو بیار برا من!

1.2.3.

بیا...

دیبده بودو دیبده بودو دیبده بودو

گوپسخش گوپسخش گوپسخش

دیبده بودو دیبده بودو دیبده بودو

جینگ جینگ جینگ

خش خش خش دین دین

شاس میزنیم بخدا...


اینو بخیال یه ذره پست بنویسم!


اسفند

دوباره اسفند...

توی ماه های مدرسه با این ماه زیادی حال میکنم

مخصوصا با روزای آخرش...

چون بجز اول ابتدایی تا آخرش مدرسه نرفتم...

اولم بچه و اسگل و خوشال بودم و تا آخرش رفتم!


حالم ازش بهم میخورد

پیک شادی

چه اسگل هایی بودن که عینه اسب میگرفتن و رنگ و حل میکردن..

اما

همون اول ابتدایی رو که گفتم

فقط اون سال عینه ببببببببزززززززززززز تکمیلش کردم

سالهای دیگه یا نمیگرفتم

یا میگرفتم و عینه اسب کاری باهاش نمیکردم!


بزرگ شدیم و اومدیم راهنمایی

یادش بخیر

سال اول آخرای اسفند فکر کنم اعتصاب و اینجور حرفا بود که

4 تایی(من و هادی و محمدرضا و سینا)میپیچوندیم از رو دیوار و میرفتیم بیرون مدرسه

و اسفند اون سال اونجوری گذشت!

سال دوم رو بیخیال سال سوم رو بچسب...

اون سال هم از 17 یا 18 اسفند مدرسه پیچید!

سال اول هم باز هم از 17 یا 18 ام پیچید البته با هوگر...

امسال اما سخت میگذره...

ک^^م پاره س  امسال زودتر میپیچه اما بعد اون باید با چین و هند دست و پنجه نرم کنم!

عید پیشاپیش مبارک!


آقا شما میتونی با 2000 تومن و خریدن اسنک یامی دل بچه های یتیم رو شاد کنی!

فقط 2000 تومن!

ای بابا فرمند هم بگیری قبوله...

نه؟!اصلا میخوای من واست یه چیزی بگیرم!!


سالهای قبل سهیل اینجوری نبود

اما مرد میخوام تا آخرش ادامه بده!

خیلی خیلی خوفناکه!

خیلی هم زیاده...1ساعت و 45 دقیقه فقط یه دونش مادررررررررر!

برای عید چه شود....


اه اه اه اه این یارو چقد اسگل شده...یعنی حالم از رفتارش داره بهم میخوره...

چی میکشه این......



اینا رو بیخیال

خیلی حالم بهم میخوره تو اتوبوس با کسی دعوات بشه

و جالب تر انکه بعد ببریش بیرون و ازش شماره بگیری برای قرار دعوااااااااااااا!!!

یعنی ته طرز فکر خزیه ها به مولا!

به مولا هم کلمه باحالیه,امروز(بعد از مدت ها) تو اتوبوس شنیدم!

اتوبوسه دیگه و پر از بچه های خز!



بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده

بیخیال قلبی که این همه تنها مونده

آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه

واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه!

بسوزه پدر عاشقی!!!!!