در قرنطینه

ساعت 5:43 صبح، پنجم فروردین. نمیدونم چرا انقدر پیگیر رفتم قدیمی ترین ایمیلم رو بازیابی کردم تا بتونم وارد اینجا بشم. شاید نیاز به امید دارم، امید برای تحمل این وضع کسشر. و این که یادم بیاد همیشه وضعیت اینجوری نبوده. یه زمانی بود که هر روز کلی از ته دل می خندیدیم، دغدغه هامون در حد کیرمون بود و لازم نبود هر لحظه به فروپاشی تمدن انسانی فکر کنیم! میدونم که اینو احتمالا هیچ کس نمیخونه ولی اگه داری میخونی تو دیگه چه بیکاری هستی!

سان.سور

سلام

 اول به طرفدارای اسپانیا تبریک میگم  (چون خودمم یکی از اونام) حقشون بود قهرمان بشن. بعد شم میخوام  یه انتقادی از صدا و سیما بکنم.

مگه کسی اینا رو مجبور کرده که جشن قهرمانی رو نشون بدن، بعد هر وقت که دوربین میره رو تماشاچیا نشون بدن گل اینیستا آفساید بوده یا نه!

یعنی فکر میکنن که مردم ایران اونقدر جنبه ندارن که با دیدن یه دختر/زن تو تماشاگرا تحریک میشن؟

کارشون اونقدر ضایعس که دیشب  مجریه خودشون(جاودانی) هم خندش گرفته بود!

 

*ببخشید دیر شد، بچه ها مسافرت بودن منم هیچی پیدا نمیکردم پستش کنم.

*این اولین پستی بود که من به تنهایی تو وبلاگ گذاشتم ، پس اگه جاییش سوتی دادم زیاد گیر ندید....

*جام جهانی هم تموم شد...