سال شمار...

۱سال پیش توچنین روزی بهم گفتیم چرا ما نتونیم؟!چرا ما نداشته باشیم؟!اصلا چرا ما نزنیم(!)


۱سال پیش تو چنین روزی عزممون جزم شد برای ایجاد یه تغییر تو محیط مجازی!


1سال پیش تو چنین روزی اولین بار این محیط رو دیدیم!


1سال پیش تو چنین روزی دنبال یه قالب قشنگ(!) اینور و اونور میگشتیم!


1سال پیش تو چنین روزی ما با کلیک روی "انتشار" اولین جنگمون رو منتشر کردیم!


1سال پیش تو چنین روزی بلاگ اسکای یه رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفت!

.

.

.

1سال پیش تو چنین روزی هیچ کدوم از ما 3تا اینجوری ک الان هستیم نبودیم!!


1سال پیش تو چنین روزی به افتخارمون پست مینوشتن اما...


1سال پیش تو چنین روزی اصلا فکر نمیکردم که سال بعد تنها باشم تو این وبلاگ!


1سال پیش تو چنین روزی ما 3تا بودیم اما الان...

.

.

.

فقط میگم که الان با 1 سال قبل خیلی فرق کرده!

خیلی.. خیلی...

زود گذشت!


                       تولدش مبارک!


*این پست رو من نمیخواستم بنویسم!

اما...

به جان خودم زشته...

آخه این چه وضعشه...

خجالت نمیکشه؟!

خب چرا پشت سر آدم صحبت میکنی؟!

چرا تو روی خود آدم نمیگی این حرفا رو؟!

اصلا چرا حرف خودت رو میزنی به زبون یکی دیگه؟!

میخوای خودت آدم خوبه بشی مثلا؟!؟

نه خجالت نمیکشی؟!


خیلی بدم میاد از این جور رفتار ها و از این جور اخلاق ها...

فکرم نمیکنم که کسی خوشش بیاد!


میاد جلوت حرف میزنه و هیچی نمیگه و ازت شایدم تعریف کنه

ولی پشت سرت معلوم نیس که چه کارایی میکنه

و چه چیزایی میگه!!

اصلا یکی دیگه رو هم جوگیر میکنه اون یکی هم بد تر میشه!!


میدونم اینو نمیخونی ولی عوض کن این اخلاق رو...بخدا زشته!




*مرد توی آینه یه تلخی تو نگاشه!