مواقع بیببببببببببببببببب!

یه حسی دارم این ساعت ها

نه آرومم نه داغونم

اصلا اینجوری نمیفهمی

بذار برات مثال بزنم!


مثه وقتی که یه بچه کوچکتر از خودت رو میزنی...(مخصوصا اگه داداش کوچکت باشه)

مثه وقتی که تو سنگال بهت میگن برکنار شدی و دیگه هیچ کاره ای نیستی!!

مثه وقتی که یه سوال روقبل امتحان حل کنی ولی سر امتحان سوتی بدی..

مثه حسی که وقتی با ذوق یه پست مینویسی میان میرینن بت...

مثه حسی که تو 5 ثانیه آخر فیناله مدرسه ببازی...

یا گل دقیقه نودی که تو جام جهانی میزنی میگن آفسایده!!

حسی که وقتی اسی برات فیلمی رو تعریف میکنه که فردا یا بعد از ظهر میخوای ببینیش!

حسی که وقتی داری یه خواب ردیف میبینی تو با حال ترین جاش بیدار شی یا دیگه وقتی بیدار میشی یادت نیاد چی شد!

مثه حسی که صبحی ها در حال اومدن برف برن مدرسه و بعد از ظهری ها تعطیل شن!

مثه حسی که وقتی کار ضروری مثه اسهال داری دشٌوری پره!

مثه وقتی که داداش بزرگ ترت تمام اون جاهایی که با زحمت گرفتی و سیو کردی رو جلوی چشمات پاک کنه!!

مثه حسی که وقتی برگردی به پشت سریت بگی میوفتی یا چند میشی مراقب اسگل بیاد ورقه هر دو نفر رو بگیره و روش با قرمز بنویسه تقلب!

مثه حسی که وقتی میری سر جلسه ببینی برای 12 تا سوال 8 صفحه بهت برگه دادن!

مثه حسی که وقتی برف میاد و هوا خیلی سرده بخاریتون خاموش بشه و دیگه روشن نشه!!

مثه اونوقتی که از خواب دیر بلند شدی و سریع میخوای بری مدرسه ولی بخشکه شانس اینو چیکار کنم؟!یعنی بدون حموم نمیشه؟!

مثه اونوقتی که ۲ تومنی بدی به راننده تاکسی و ۳۰۰ تومن بهت برگردونه و تو هم متوجه نشی که هزار تومن یادت رفت بگیری!!

از همه مهم تر مثه اونوقتی که بجای گذاشتن اعراب , کلمه رو تحلیل صرفی کنی!!


اگه ان نیومده بود الان راحت شده بودیم!

حالا فهمیدید چرا اونموقع از تعطیلی خوشحال نبودم؟؟

نظرات 9 + ارسال نظر
یه کیبرد بی صاحاب ! پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 13:47 http://Atsign.Blogsky.com

من واقعا موندم ، کدوم نویسنده ی حاذقی هست که می تونه مثل من بنویسی چون هر کی هم وبلاگ منو می بینه می گه تو رئوفی ؟
نمی دونم من و این آقای رئوف چه سنخیتی با هم داریم .

از این چسی اومدنت تابلوئه رئوفی!

Red beetlE پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 14:13 http://fire-fighter.blogsky.com

ای ناکس، مولتیویژن چندشو نگاه می کردی؟ یادمه یه مدت یکش خیلی خوب بود!

بی تربیت من گفتم با دایی هام فیلم نیگا میکردیم تنها که نبودم برم ۱
اصلا مولتیویژن۱ که زیاد بدرد نمیخورد سینا میدونه کدوما بدرد میخوردن...!

باقالی پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 16:15 http://3soooot.blogsky.com

یا مثل حسی که وسط امتحان انت بگیره سلیمی نذاره بری دستشویی ...!

پیش نیومده برام ولی شاید...

SNIPeR پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 17:53 http://esnayper.blogsky.com/

یا مثل حسی که از امتحان بیای بیرون بگی میفتم بعد به بقلیت بگی چند میشی ؟
بگه هیجده و نیم ، نوزده ...

بابام میگفت عربی بهمون حال داده و امتحان خیار بوده بعد تو بگو میفتی!

Unicorn پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 20:07 http://fire-fighter.blogsky.com

این پستت از قبلی قشنگ تر بود!البته این فقط نظر شخصیه!!!

دقیقا٫
پست قبلی رو خوب نتونستم بنویسم و یه جورایی خیلی مزخرف بود.

الهه پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 22:46 http://4shegeftangizz.blogfa.com

ایا لازمه بازم بگم هلاک محتوام؟!

ghasedak جمعه 24 دی 1389 ساعت 02:29 http://www.earsplitting-silence.blogsky.com

در کل ...
چه قدر تو حس داری

الهه جمعه 24 دی 1389 ساعت 13:47 http://4shegeftangizz.blogfa.com

انگار لازمه!
هلاک محتوای پست هاتم!

sHivA شنبه 25 دی 1389 ساعت 13:01 http://www.sshiver.blogfa.com

قشنگ بود...
گریه ام داش در میومد!!

گریه؟!
فقط همین؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد